خلاصه ی داستان رامایانا و مهابهاراتا

 

خلاصه حماسه رامایانا و مهابهارات

مهابهارات. حماسه بزرگ هندوان به زبان سنسکريت که شامل هيجده کتاب است و تاليف آن را به وياسا فرزانه هند نسبت می‌دهند. اما اين حماسه در يک زمان و توسط يک شاعر سروده نشده بلکه قريب صد شاعر آن را در طی چند قرن سروده‌اند و از اين رو تاريخ تاليف آن را بعضی از ٢٠٠ ق.م. تا ٢٠٠ م. نوشته اند. اين حماسه شامل جنگهای کوروها و پاندوها و فتوحات کريشنا و ارجونا است. منظومه عرفانی معروف به گوست گيتا جزئی از اين حماسه است.[لغت نامه دهخدا، زير سرواژه‌ی مهابهاراتا]

مهابهاراتا: سروده صدها شاعر بی‌نام و نشان، در زمان‌های مختلف است که به وسیله ویاساVyasa جمع‌آوری شده است. در این حماسه که قریب به صد هزار بیت است از پهلوانی‌ها و پیروزی‌های رجال مذهبی از قبیل کریشنا و آرجونا سخن رفته است. [وياسا: شاعر و فرزانه‌ی هندی كه حماسه‌ی طبيعی "مهابهاراتا" را به وی نسبت می‌دهند اما اين حماسه در يك زمان و توسط يك شاعر سروده نشده است.]

"مهابهاراتا" يکی از حماسه‌های گران قدر و بزرگ بشری است و "سرچارلزاليوت" آن را برتر از "ايلياد" هومر می‌داند. مهابهاراتا در قرن پنجم قبل از ميلاد، شعر مختصری به شيوه‌ی روايت بود و با گذشت قرن‌ها بر آن اشعار و پندها و موعظه‌های فراوان افزوده شد؛ تا جايی که بالغ بر ١٠٠٧٠٠ دو بيتی هشت وتدی شد و اين مجموعه‌ی اشعار بيش از ٧ برابر ايلياد و اديسه است. مهابهاراتا را نقّالان برای مردم نقّالی می‌کردند و برهمنان و رهبران دينی، موعظه‌ها و اندرزها و تبليغات دينی را بر آن می‌افزودند. بايد دانست که مهابهاراتا صرفاً اثری برای ارشاد مذهبی نيست؛ زيرا در آن سخن از  قمار و جنگ و… نيز رفته است.

قسمت اعظم مهابهاراتا داستان يک جنگ بزرگ و شرح علل اين جنگ و حوادث و نتايج آن است. تاريخ زمان وقوع اين جنگ نامعلوم است، ولی می‌توان گفت که: در حدود هزار سال پيش از ميلاد رخ داده است. اين جنگ ميان دو گروه از پادشاهان که وارث تاج و تخت بهاراتا شده بودند اتّفاق افتاد. اين دو دسته را "کوراواها" و "پانداواها" می‌ناميدند که همه پسر عمّ يکديگر و از اخلاف بهاراتای بزرگ بودند. کشور اينان در کنار رودخانه‌ی "گنگ" قرار داشت و با کشورهای ديگر از اقيانوس هند تا منتهی اليه جنوب هند متّحد بودند. پانداواها پنج برادر بزرگ بودند که برادر مهترشان "يودهيشتهيرا" آن‌ها را رهبری می‌کرد. "دروپادی" همسر يودهيشتهيرا دانست و گفت که: برادران ديگر نسبت به او وفادار بودند. اين برادران همراه يکديگر بر کشور زرخيزی حکومت می‌کردند. کوراواها به کشور آن‌ها چشم طمع دوختند و بر آن شدند تا به نيرنگ قلمرو آن‌ها را تصاحب کنند. چندين بار کوشش ايشان برای به دست آوردن ثروت عموزادگان مواجه با شکست شد. کوراواها از پانداواها خواستند تا در بازی قمار دست و پنجه‌ای نرم کنند. يودهيشتهيرا چنان فريفته‌ی قمار بود که با آن که خود در اين بازی مهارتی نداشت و می‌دانست که کوراواها نيز قماربازان شرافتمندی نيستند، دعوت آن‌ها را پذيرفت. پدر کوراواها موافق با آن بازی نبود و به فرزندان خود گفت: "راز خوشبختی در قناعت است." ولی پسران او موافق نبودند و يکی از آنان گفت: "پايه‌ی همه‌ی ناکامی‌ها نارضايتی است". به هر حال قمار بازی شروع شد و يودهيشتهيرا ثروت خود را يکی پس از ديگری باخت. يکی از بستگان ‌کوراواها در ميان بازی ‌آنان را متوجّه ساخت که بدين طريق ‌آنان خود و عموزاده‌هايشان را تباه می‌کنند؛ ولی اينان از حرص و آز سرمست بودند و از سياهی نمی‌انديشيدند. يودهيشتهيرا بار دوازدهم خانه‌ها، زمين‌ها، گاوها، گوسفندان و اسب‌های خويش را باخت. سپس چهار برادرش و بار نوزدهمين خود را باخت. سرانجام در عالم بی‌خبری دروپادی باوفا را در گرو نهاد و او را نيز باخت. کوراواها دروپادی را به خانه بردند و به او که زمانی ملکه بود، فرمان دادند تا خانه‌ی مردان را جارو کند و در ميان خدمتکاران به سر برد. پس ازمدتی پدر کوراواها پسران را از خود راند و پانداواها و دروپادی را از اسارت بيرون آورد ولی کوراواها به پدر گفتند که پانداواها آماده‌ی جنگ‌اند و لطف و مهربانی او مانع جنگ آن‌ها نخواهد شد. پدر تصديق کرد که کارهای پليد پسرانش فراموش شدنی نيست. سپس بار ديگر به قماربازی نشستند. يودهيشتهيرا بار ديگر باخت و اين بار پانداواها مجبور شدند تا دوازده سال در سرگردانی رياضت بکشند. پادشاه پير که می‌دانست اين مشاجره‌ی پايان ناپذير، سرانجام به تباهی خانواده و از دست رفتن کشورش منجر خواهد شد، بر خودسری پسرانش تأسّف خورد و گفت که نابودی ملّت او فرا رسيده است و او قادر به جلوگيری از آن نيست.

يودهيشتهيرا علی‌رغم رفتار سخت عموزادگان کينه‌ای از ايشان در دل نداشت؛ ولی دروپادی و ديگر برادران گفتند که: اينان نبايد برای رياضت به جنگل روند. بلکه بايد عموزادگان را در همان جا به قتل رسانند. يودهيشتهيرا در جواب گفت که: همه‌ی ثروت زمين برابر با حقيقت و رفتار نيک نيست و سرانجام برادران را قانع کرد که بدون سلاح نمی‌توانند اميدوار باشند که بر کوراواها که آن همه ثروت و قدرت به دست آوده‌اند پيروزی يابند. حوادث تلخ و سختی روی داد. و پنج برادر و دروپادی در جنگل‌ها گرفتار مصيبت‌های زيادی شدند. يودهيشتهيرا که در طلب راحتی بود گفت: کسی چون او تيره بخت نيست؛ زيرا او شاهد رنج‌هايی است که دروپادی برای او تحمّل می‌کند. يکی از افراد گروه آن‌ها گفت: "داستان ساويتری نشان می‌دهد که در گذشته زنان ديگری نيز بودند که برای شوهران خود رنج برده‌اند."



[ چهارشنبه 16 اسفند 1391 ] [ 18:10 ] [ سید حسن مسعودی ]

مطالب مرتبط