غزلی از رضی الدین آرتیمانی
بهشت است آن ندانم يا بهار است
غلط کردم غلط، ديدار يار است
هلاک آن تنم کز نازنيني
زمين و آسمانش زير بار است
مرا گوئي چرا شوريده شکلي
شراب است و بهار است و نگار است
مرا ويران دلي و جلوه ی او
هزار اندر هزار اندر هزار است
بناکامي خوشم يا رب که آنچه
بکام من نگردد، روزگار است
رضي گويي ميان کشتگان کيست
شهيدان تو را شمع مزار است
[ دوشنبه 09 بهمن 1391 ] [ 12:00 ] [ سید حسن مسعودی ]